محل تبلیغات شما

______________________________________________________________________________________

فردوسی و شاهنامه

در منظومه‌های پهلوانی، دینی و تاریخیِ پس از او

سجاد آیدنلو

 

چکیده
منظومه‌هایی که پس از شاهنامه و غالباً به پیروی از آن، در زمینه های پهلوانی، دینی و تاریخی به نظم درآمده‌‌‌اند، از مآخذِی هستند که کمتر مورد توجّه فردوسی شناسان است. حال آنکه سَرایندگانِ بیشترِ این آثار افزون بر تأثّرات فراوان زبانی، ادبی و اندیشگی از شاهنامه، به صورتهای گوناگون از فردوسی و شاهنامه نام برده‌اند که گردآوری و بررسی مجموع این اشارات نکته های تازه و درخور بحثی درباره سرگذشت حکیم توس و نظم شاهنامه و نیز تلقیّات رایج نسبت به آن در فرهنگ ایران، پیشِ روی می نهد. نتیجه پژوهش در آن دسته از منظومه هایی که متن منقّحِ چاپی یا نسخه برگردان آنها قابل دسترسی است، زیر چند عنوان/ موضوع تقسیم بندی می شود.الف) ستایش و بزرگداشت فردوسی و شاهنامه که در اغلب این آثار دیده می شود و ویژگی عامّ فرهنگ و ادب ایران در همه ادوارِ پس از فردوسی است. ب) سرگذشت فردوسی و نظم شاهنامه که به پیروی از سنّت ادبی و تاریخی، ناظر بر برخی از افسانه های احوال فردوسی و چگونگی سَرایش شاهنامه است؛ ولی در این میان مواردی به سانِ نقش کرّامیان در شاهنامه سَرایی، داستان آمرزش و بهشتی شدن فردوسی به سبب بیتی توحیدی که به استناد دست نویسهای معتبر شاهنامه الحاقی است و انتساب عنوان/ صفت مرد غازی» به فردوسی، از اشارات سزاوار توجّه است. ج) خرده گیری بر فردوسی و شاهنامه. در اینجا ایرادها و نقدها از چند منظر مختلف بیان شده است؛ از جمله: نشان دادن ضعفهای پهلوان اصلی شاهنامه رستم و برتری جهان پهلوان منظومه خویش بر او، ناخشنودی از سروده نشدنِ داستانی خاص از سوی فردوسی، اعتراض به انتقاد فردوسی بر سخن سست دقیقی، تعریض به مذهب و عقاید فردوسی، تاختن بر محتوای مغانه (ایران پیش از اسلامِ) شاهنامه در برابر منظومه های دینی و معرّفی فردوسی به عنوان ستاینده کافران و گبران) ادّعای برابری با فردوسی و برتری بر او.

 

مقدمه

یکی از تجلیات حرمت هزار سالة فردوسی در میان طبقات گوناگون مردم ایران و حتّی غیرایرانیان، فراوانیِ رویکردهای مختلف به او و شاهنامه، در متون ادبی، تاریخی و جغرافیایی است. محدودة موضوعیِ این توجّه ذکر گزارشها، نکته‌ها و اشاره‌ها به سرگذشت فردوسی و نظم شاهنامه، تعظیم و ستایش حکیم توس و تعریض و خرده گیری به اوست که گردآوری، طبقه بندی و تحلیل مجموع این مطالب افزون بر روشن کردن کلیّت زندگینامة فردوسی و چگونگی سَرایش شاهنامه، تلقیّات و داوری های متعدّد دینی، ملّی، ادبی، قومی را نسبت به فردوسی و شاهنامه» به دست می دهد و در جامعه شناسی فکر و فرهنگ ایرانی، در بخش/ فصل فردوسی گرایی، بسیار مهم است.

پرداختن به این شاخه از فردوسی شناسی مرهون پژوهشهای کسانی چون استاد مینوی، جلال متینی،1 مهدی نوریان (← نوریان، 1372)، محمّدامین ریاحی (← ریاحی، 1372)، باستانی پاریزی (← باستانی پاریزی، 1372)، دبیرسیاقی (← دبیرسیاقی، 1383: 201- 326) و یاحقّی (← یاحقّی،1387: 53- 68) است. با جستجو در مآخذی که تاکنون مورد توجّه قرار نگرفته، باز می توان بر مواد و آگاهی های سرچشمه های فردوسی شناسی افزود. از جمله منابعی که کمتر به آن توجّه شده، یک دسته منظومه هایی است که پس از فردوسی به پیروی از سبک و قالب شاهنامه در موضوعات پهلوانی، دینی و تاریخی سروده شده است. در پژوهشهای پیشین از میان این آثار غالباً فقط به گرشاسپ نامه، مثنوی‌های نظامی و ظفرنامة مستوفی پرداخته شده و در این گفتار غیر از منظومه های نام برده، انبوه اشارات آثار دیگر که متن چاپی، نسخه برگردان یا بخشی از ابیات آنها، به واسطة منابع مختلف، در دسترس نگارنده بوده است، بررسی شده است2 و ذیلی کوچک بر موضوع گستردة سرچشمه های فردوسی شناسی» است.

الف) ستایش و بزرگداشت فردوسی و شاهنامه

تقریباً همة کسانی که پس از فردوسی منظومه ای پهلوانی، دینی و تاریخی به تقلید از شاهنامه سروده اند،به بزرگی مقام فردوسی و شاهنامه معترف بوده اند و این تعظیم و ستایش؛ البتّه ویژگی غالب فرهنگ ایرانی در تمام ادوار پس از فردوسی بوده است (← نوریان، 1371: 131- 164) اسدی طوسی، همشهری و نخستین پیرو فردوسی، او را پاک مغز» و نغرگوی» خوانده و در گرشاسپ نامة خویش تصریح کرده است که فردوسی با شاهنامه داد سخنهای نغز داده» و گیتی را آراسته» است (← اسدی، 1317: 14/ و19) سَرایندة ناشناسِ فرامرمة تقریباً 1600 بیتی (احتمالاً حسامی فیروز آبادی یا مرزبان فارسی)3 در شرح احوال خود، خویشتن را غلام دل پاک فردوسی» معرّفی کرده است:

یکی روستا بچّة فرسی‌‌ام

غلام دل پاک فردوسی‌ام
                  (فرامرمه، 102/7)

قاسم مادح در این بیت جهانگیرنامه:

به شهنامه فردوسی نغزگوی

 یکایک بگفته است از رزم اوی
                   (مادح، 1380: /20)

به سان اسدی، فردوسی را با صفت نغزگوی» ستوده و ناظم سام نامه که به احتمال بسیار خواجوی کرمانیِ معروف نیست4  این گونه بهاظهار کهتری در برابر فردوسی پرداخته است:

سرانجام کردم بدین نامه ختم
به نزدیک خورشید او ذرهّ‌ام
کشیدم یکی جوی آبش طراز

که فردوسی اش هست شهنامه ختم
به دریای گفتار او قطره‌ام
لب جو بدان بحر پیوسته باز
                      (سام نامه، 2/ 398)

نظامی در هفت پیکر و شرف نامه به ترتیب، فردوسی را چابک اندیشه» و دانای توس» نامیده که آراست روی سخن چون عروس» (← نظامی، 1378: 627/ 20و 931/ 1) ابن حسام خوسفی از کهن ترین سَرایندگان منظومه های دینی چندین بار در خاوران نامه از فردوسی و هنر سخنوری او به نیکی یاد کرده است (مثلاً←خوسفی، 1382: 198/ 2696؛ 200/ 2737- 2745و 315/ 49) برای نمونه:

و دیگر که فردوسی پاکزاد
بپرداخت آن نامة نامدار
سخن را بلندی ز گفتار اوست
بر او ختم شد گفتن مثنوی

که رحمت بر آن تربت پاک باد5
فرو ماند تا جاودان یادگار
سخن را شعار اندر اشعار اوست
از او به نگوید کسی مثنوی
(خوسفی، 1382: 64،65/ 332- 335)

اوصاف احترام آمیزی چون نامدار خطیر، نامبُردار و نامور برای فردوسی در همایون نامة زجّاجی تبریزی (← زجّاجی، 1383: 966/ 249؛ 1057/ 69و 1089/ 64) نشان دهندة جایگاه فردوسی در نزد ادبای تبریزِ سدة هفتم و گواه دیگری برای نفوذ شاهنامه در آذربایجان است. به نظر حکیم زجّاجی، ابوالقاسم فردوسی شاعری است که:                      

کسی خوب تر زان نگوید سخن

 از او نو شد اخبارهای کهن
                       (همان، 966/ 251)

او در جای دیگر که بیتی از شاهنامه را تضمین کرده، در ارزش و تأثیر سخن فردوسی گفته است: حدیثی کزان سنگ شد جانور» (1089/ 64) حمدالله مستوفی در مقدّمة منظومة خویش، چند بیتی را به بیان ارزشهای لفظی و معنوی شاهنامه اختصاص داده است (← مستوفی، 1380: پانزده/ 296- 303) و زمانی که دوستانش از او خواسته اند، منظومه‌ای تاریخی بسَراید، آشکارا گفته است:

برِ شعر فردوسی نغزگوی

سزد گر نریزد کسی آبِ روی
                      (همان، هفده/ 336)

 

باذل مشهدی شاهنامه را بحری آکنده از صدفهای پر گوهر» و گرزی گران» دانسته است که دیگران (سَرایندگانِ پس از فردوسی) در برابر آن سرکوب شده اند (← باذل، بی‌تا: 6) و همتای وی راجی کرمانی قدرت طبع فردوسی را چنین ستوده است:

به بازار معنی گرانمایه است
ز کرسی ز نزد جهان آفرین
دگر باره فردوسی پاکزاد
به ملک سخن آسمان پایه است
سخن آمد از آسمان بر زمین
بلند آورید و به کرسی نهاد
(راجی، 1383: 2/ 2/ 4108- 4110)

در اینجا احتمالاً صفت پاک زاد» برای فردوسی از بیت سعدی و ابن حسام و موضوع بیت دوّم و سوّم (بر آسمان رسانیدن فردوسی، سخن را) از قطعة معروف ابن یمین6 گرفته شده است.

از متأخّران هم الهامی کرمانشاهی7 در شاهدنامه (تاریخ نظم: 1295- 1302 ه.ق) گفته است که اگر خداوند پیامبری فارسی زبان مبعوث می کرد، او کسی جز فردوسی نبود:

فرستادة پارسی گر خدای
سخن گستر طوس پیغمبری

فرستادی اندر جهان رهنمای
بُد و نامه اش ایزدی دفتری
                      (الهامی، 1383: 21)

ب) سرگذشت فردوسی و نظم شاهنامه

اشارات مربوط به احوال واقعی یا داستانیِ فردوسی و چگونگیِ سَرایش شاهنامه در این منظومه‌ها از اصلی‌ترین مآخذ زندگی نامة انتقادی فرزانة طوس است و گاه در میان آنها نکته‌های نادر و درخور تأمّلی یافته می شود. از آن جمله است این چند بیتِ علی نامة ربیع (سرودة 482 ه.ق) :

که کرّامیان از حسد را چنین
بفرمود فردوسی را آن زمان
ز شاهان پیشین سخن یاد کن
بکن شاهنامه مر او را تو نام

کتابی نو انگیختند بعد از این
که تصنیف کن تو کتابی چنان
دل غمگنان را بدان شاد کن
که رغبت نمایند همه خاص و عام
                              (برگِ a82)8

افسانة نظم شاهنامه به فرمان محمود غزنوی از شناخته شده ترین داستانهای سرگذشت فردوسی و ابیات مذکور از علی نامه، قدیمی‌ترین اشاره به آن است که در عین حال قدمت و شهرت رواج این افسانه را در کمتر از هشتاد سال بعد از درگذشت فردوسی نشان می‌دهد. نکتة بسیار مهم و سزاوار تحقیق در بیتهای علی نامه، حمایت کرّامیان (یاران محمّد بن کرّام) از نظم شاهنامه است و می دانیم که محمود نیز به مذهب کرّامیه متمایل بوده است (در این باره، ← شفیعی کدکنی، 1379: 432،433) از منظومه های مورد بررسی، حملة حیدریِ راجی نیز به افسانة شاهنامه سَرایی فردوسی به خواست محمود اشاره کرده است (← راجی، 1383: 2/ 2/ 4117- 4119)

معروف ترین زمان برای شاهنامه سَرایی، سی سال است که بیت مشهور؛ امّا الحاقیِ بسی رنج بردم در این سال سی»9 نیز در تداول و قبول عام یافتنِ آن موثّر بوده است. با اینکه این زمان (سی سال) در پایان ترجمة بنداری هم آمده؛ ولی بنابر برخی اشارات و قراین، بین 25 تا 30 سال به احتیاط علمی نزدیک تر است (← ریاحی، 1372:- 48؛ Khaleghi Motlagh, 1999: 516) نوری اژدری در غازان نامه (سرودة 758- 763ه.ق)

به همان سی سال معروف اشاره کرده است:

کشید ار به شهنامه سی سال رنج

پی نام باقی و دینار و گنج10
                        (نوری، 1381: 26/ 299)

 

موضوع متداول دیگر دربارة شاهنامه، شمار بیتهای آن است. مستوفی نوشته که به مستند گفتة خود فردوسی شاهنامه شصت هزار بیت است؛ ولی او در دست نویسهای تباه شدة زمان خویش (اوایل سدة 8ه.ق) حدوداً پنجاه هزار بیت دیده و از همین روی کوشیده است با استفاده از چند نسخه تعداد ابیات را به شصت هزار برساند:                       

سخنهای او را شنیدم درست
که بودش عدد شصت باره هزار
در آن نسخه ها اندر این روزگار
برون آوریدم یکی زان میان
به شش بار بیور سخن شد پدید

به قولی مفید و به لفظی درست
همه بیتها چون دُر شاهوار
کما بیش پنجاه دیدم شمار11
در او شد سخنها لطیف و عیان
که در اوّل آن بر سخن گسترید
   (مستوفی، 1380: شانزده/ 308- 310و 317و3)

 

رقم شصت هزار برای شمار بیتهای شاهنامه که مأخوذ از دو بیت (یکی اصلی و دیگری الحاقی)12 در شاهنامه است و از منابع کهن در آثاری چون: مقدّمة معجم شاهنامه، ترجمة بنداری و مقدّمة نسخة بریتانیا (675ه.ق) دیده می شود (← آیدنلو، 1385: 78) عددی کلّی و تقریبی است؛ زیرا کهن‌ترین دست نویسِ کامل شاهنامه (لندن/ بریتانیا 675ه.ق) به شمارش دقیق یکی از شاهنامه پژوهان (499) بیت است (← فردوسی، 1379: کتاب صفر، ص93) و متن تصحیح علمی- انتقادیِ خالقی مطلق و همکارانشان نیز در مجموع (49530) بیت است. جالب تر اینکه به رغم ادّعای مستوفی درباب فراهم آوردن نسخه ای شصت هزار بیتی، شاهنامة او که نسخه ای از آن به صورت عکسی در حاشیة ظفرنامه اش چاپ شده (48940) بیت است (← فردوسی، 1379: کتاب صفر، صص92- 93) نه شصت هزار.

نظامی عروضی در چهار مقاله که از قدیمی ترین اَسناد فردوسی شناسی است آورده که پس از تقدیم شاهنامه به محمود در غزنین، بر اثر بدگویی حاسدان و مخالفان، سلطان تنها بیست هزار درم به فردوسی پاداش داد و فردوسی بغایت رنجور شد و بگرمابه رفت و برآمد فقاعی بخورد و آن سیم میان حمّامی و فقاعی قسم فرمود» (نظامی عروضی، 1383: 79و80) این گزارش بعدها دستمایة داستان بی اعتنایی محمود به شاهنامه و نپرداختن صله‌ای درخور به فردوسی» قرار گرفته و بسیار شاخ و برگ یافته است. از پیروان فردوسی، نظامی در چند منظومة خویش (هفت پیکر، اسکندرنامه و خسرو و شیرین) با مصراعها و تعبیراتی نظیر بخل محمود و بذل فردوسی» و بازستاندن حقّ شاهنامه از محمود» به این روایت توجّه کرده است (← نظامی، 1378: 628/ 47و 1327/ 15) در این دو بیت نیز محتملاً اشارة او مربوط به ماجرای فقاع نوشی فردوسی» در چهار مقاله است13 که بعدها در ابیات هجونامه هم راه یافته است:

وگر با تو دم ناساز گیریم
توانی مهر یخ بر زر نهادن

چو فردوسی ز مزدت باز گیریم
فقاعی را توانی سر گشادن
                    (همان، 131/ 21،22)

نظامی یک بار هم در شرفنامه از زر پیلوار محمود» سخن گفته است که شاید ناظر بر پشیمانی محمود و فرستادن یک پیلوار زر» برای فردوسی در معدودی از منابع؛ از جمله مقدّمة سوّم شاهنامه (← ریاحی، 1372: 338) باشد.

به نام تو زان کردم این نامه را
 زر پیلوار از تو مقصود نیست

که زرّین کند نقش تو خامه را
که پیل تو چون پیل محمود نیست
                  (همان، 1173/ 36،37)

 

تقریباً تمام منابع احوال فردوسی نوشته اند که پس از این رفتار محمود، فردوسی ابیاتی در شکایت از او سرود. این هجونامه که نباید در اصالت آن تردید کرد (در این باره، ← ریاحی، 1375: 142- 144؛ Khaleghi Motlagh1999 a, 523) در طول زمان به عرصة ظهور احساسات فردوسی دوستیِ مردم ایران تبدیل شده و با ابیاتی برساخته یا برگرفته از بخشهای دیگر شاهنامه بر شمار آن (حتّی تا 160 بیت) افزوده شده است. در شهریارنامة چاپِ همایی که قسمت کوچکی از این منظومه است سَراینده (مختاری) در پایان اثر به صورت پوشیده و گذرا به داستان هجویه سَراییِ فردوسی اشاره کرده است:

وگر هدیه ندهی ایا شهریار
زبان من از هجو کوتاه باد

نرنجم که هستی خداوندگار
همیشه ثناگوی این شاه باد
                  (مختاری، 1341: 832)

ریاحی بر اساس شهرتِ انتساب شهریارنامه به عثمان مختاری غزنوی، شاعر روزگار غزنویان، این ابیات را قدیمی‌ترین اشاره به هجونامة فردوسی دانسته اند (← ریاحی، 1372: 219)؛ ولی تحقیقات بعدیِ خود همایی ثابت کرد که مختاریِ سَرایندة شهریارنامه همان مختاریِ معروفِ عصر غزنوی که دیوانش هم به تصحیح ایشان چاپ شده است، نیست و هویّت واقعی و زمان زندگیِ این گوینده فعلاً نامعلوم است (← همایی، 1361: 367- 399)

در خاوران نامه آمده است که پس از وفات فردوسی، خداوند:

به فردوس مأوای او ساز کرد
جهان را بلندی و پستی تویی

به یک بیت او را سرافراز کرد
همه نیستند آنچه هستی تویی»
      (خوسفی، 1382: 65/ 338،339)

 

داستان آمرزیدگی و بهشتی شدن فردوسی به خاطر سرودن یک بیت توحیدی در ظفرنامة مستوفی و اثر دیگر او تاریخ گزیده هم آمده است15 (← مستوفی، 1380: هجده و نوزده/ 361- 391؛ همو، 1381: 661) و در آنجا روایت به این صورت است که ابوالقاسم کرّکانی/ کرّگانی از نماز خواندن بر پیکر فردوسی به این بهانه که او مادح کافران و گبران بود، پرهیز می کند16 و شب هنگام فردوسی را با حلّه‌های بهشتی در روضة رضوان می بیند. فردوسی می گوید که خداوند او را به سبب بیتی بخشوده است. از میان مآخذ فردوسی شناسی که تا امروز شناخته و بررسی شده است، قدیمی ترین منبعِ داستانِ به خواب دیدن واعظ، فردوسی را در بهشت و آمرزش شاعر با یک بیت اسرارنامة عطّار است که فقط نام شیخ را آورده و گفته که آن بیت، توحیدیّه بوده است (← عطّار، 1386: 229و230/ 3205- 3228) این روایت در منابع مقدّم بر اسرارنامه دیده نمی شود و چهار مقاله تنها از ممانعت مذکّر طبرانی از دفن فردوسی در گورستان مسلمانان سخن گفته است (← نظامی عروضی، 1383: 83) از این روی محتمل است که مأخذ عطّار، روایات شفاهی/ عامیانة رایج در نیشابور باشد؛ ولیکن پس از اسرارنامه، غیر از ظفرنامه و تاریخ گزیده، آثار دیگری چون مقدّمة شاهنامة بایسنغری، تذکرۃ الشعرا، نفایس الفنون آملی، مجمل فصیحی، مجالس النفائس، آتشکدة آذر، معارف الحقیقة نعمت الله بن رحمت الله شیرازی و انیس الشعرا هم این داستان را نقل کرده‌اند (برای گزارش این منابع به ترتیب، ← ریاحی، 1372: 416؛ سمرقندی، 1382: 54؛ پورجوادی، 1372: 121، زیرنویس 86؛ دبیرسیاقی، 1383: 250و314؛ ریاحی، 1372: 440؛ صیدیّه، 1385: 43و44؛ محمّد بن عبدالخالق بن معروف، 1383: 244) و در بیشتر این منابع جز از اسرارنامه و مقدّمة بایسنغری، بیتِ موجبِ آمرزش، همان است که در خاوران نامه آمده:

جهان را بلندی و پستی تویی

ندانم چه‌ای هر چه /(همه نیستند آنچه)/ هستی تویی     

از دستنویسهای شاهنامه این بیت در دو نسخة قاهره (796ه.ق) و انستیتوی خاورشناسیِ (2) به نام فردوسی آمده (← مسکو4/ 254/ زیرنویسِ11) و در دستنویس توپقاپوسرای (731ه.ق) بالای سرنویسِ گفتار اندر ستایش خرد» به خطّی غیر از خطّ متن نسخه افزوده شده است (برای تصویر آن، ← خالقی مطلق، 1369: 66) در تصحیح خالقی مطلق، در نسخه بدلهای بخشی که بیت مورد بحث در چاپهای دیگر (مانند: بروخیم، دبیرسیاقی و ژول مول) در آنجا آمده است (داستان گرفتار شدن خاقان چین به دست رستم) به این بیت الحاقی و بود و نبودِ آن در دست نویسها اشاره‌ای نشده است (← خالقی3/ 238/ زیرنویسِ19) تقریباً عین این بیت در آغاز شرف نامة نظامی آمده (← نظامی، 1378: 912/ 2) امّا یکی از شاهنامه پژوهان در گفتگویی خاطر نشان کرده اند که بیت را در شعری پیش از نظامی هم دیده‌اند (← جهانبخش، 1374: 12)

در هر حال به استناد نسخ معتبر شاهنامه این بیت با وجود اشتهار آن به نام فردوسی و برخلاف نظر یکی از محقّقان (← تاکی، 1379: 50،51) از فردوسی نیست و حتّی مستوفی که خود آن را در مقدّمة ظفرنامه و تاریخ گزیده به نام فردوسی آورده، در شاهنامة ویراسته اش در محلّ مربوط (گرفتار شدن خاقان چین به دست رستم) نیاورده است (← مستوفی، 1377: 522)

راجی کرمانی علّت بخشودگی و بهشت نشینیِ فردوسی را به صورت دیگری آورده است. به گزارش او:

چو زان داستان گرد کرد این سه فرد
چه گفت آن خداوند تنزیل وحی
که من شهر علمم علیّم در است
گواهی دهم کین سخن را  ز اوست17
به گیتی بر او گوهر افشانده اند

به شان علی اندر آن درج کرد
خداوند امر و خداوند نهی
درست این سخن قول پیغمبر است
تو گویی دو گوشم بر آواز اوست»
به فردوس فردوسیش خوانده اند
  (راجی، 1383: 2/ 4/ 4161- 4166)

 

سپس خود راجی افزوده که چون چندین هزار بیت دربارة امام علی(ع) سروده است، پس:

ز بحر گنه اندر آیم کنار

شوم همچو فردوسی امّیدوار
                 (همان، 2/ 4/ 4170)

 

اینکه فردوسی به دلیل نظم آن سه بیت به بهشت رفته است؛ اگر تصوّر شاعرانه و استدلال راجی دربارة ارج و اهمیّت مدح حضرت علی(ع) نباشد، در حدود بررسی های نگارنده، در سایر مآخذ تاریخی و ادبی نیامده و روایت منفردی است. تنها در یکی از داستانهای مردمی، به تلویح و نه تصریحاً بهشت نشین بودن فردوسی به موجب ذکر نام امام علی(ع) در شاهنامه دانسته شده است یا حدّاقل از فحوای داستان چنین استنباط می شود (← انجوی شیرازی، 1369: 1/ 42- 44) همة منابعی که روایت آمرزش فردوسی به خاطر این بیت را آورده اند، آن را یک بیت توحیدی- و نه ابیات ستایش علی(ع)- دانسته اند و همة آنها نیز در تعیین بیت (جهان را بلندی و پستی تویی) همداستانند. فقط در یکی از نسخه های تاریخ گزیده دربارة بیتِ سببِ رحمت این توضیح آمده است که: و به قول اصحّ این بیت است: به نام خداوند جان و خرد/ کزین برتر اندیشه برنگذرد» (مستوفی، 1381: 661و662 متن و حاشیه) در مقدّمة منثور بعضی از چاپهای سنگیِ شاهنامه هم این دو بیت به عنوان بیت (!) توحیدیِ فردوسی آورده شده است:       

ستایش کنم ایزد پاک را
به موری دهد مالش نرّه شیر

که گویا و بینا کند خاک را
کند پشّه بر پیل جنگی دلیر
                   (فردوسی، 1272: 12)

 

بنابر این نگارنده حدس می زند که گزارش واحد حملة حیدری احتمالاً برگرفته از روایات (مکتوب یا شفاهیِ) زندگی فردوسی نیست؛ بلکه تلقّی و توضیح خود راجی است که خواسته بر حقانیّت مذهب شیعه و نیز تشیّع فردوسی تأکید کند.

نظامی در مقدّمة خسرو و شیرین یادآور شده که چون فردوسی به هنگام نظم این داستان در شاهنامه، شصت ساله بوده است و شور و انگیزة پرداختن به جنبة عاشقانة روایت را نداشته، از تفصیل عشقبازی خسرو و شیرین تن زده است:       

حکیمی کاین حکایت شرح کرده است
چو در شصت اوفتادش زندگانی
به عشقی که در شست آمد پسندش

حدیث عشق از ایشان طرح کرده است
خدنگ افتادش از شست جوانی
سخن گفتن نیامد سودمندش
         (نظامی، 1378: 142/ 49- 51)

 

فردوسی در حدود داستان خسرو و شیرین (دقیقاً 198 بیت پس از روایت ازدواج این دو طبق چاپ خالقی مطلق) از 66 سالگی خود یاد کرده (← خالقی8/ 88/ 3707) و احتمالاً نظامی به رعایت وزن شعر و قرینه دادن با شست- شصت سالگی آورده است» (دبیرسیاقی، 1383: 217، زیرنویسِ1) با این حال اشارة او که فردوسی در شصت سالگی، دچار پیری و دل مردگی و رنجوری بوده، برپایة ابیات شاهنامه درست است ولی این توضیح که نبود ماجراهای دلدادگیِ خسرو و شیرین هم در شاهنامه برخاسته از تبعات سالخوردگی فردوسی بوده، پذیرفتنی نیست و همان گونه که زرین کوب نیز تصریح کرده است، شاید علّت اصلی این موضوع نبودنِ این بخش از داستان در منبع/ منابع فردوسی بوده است (← زرین کوب، 1377: 96)

در همین مقدّمه (خسرو و شیرین) به دنبال آن سه بیت، نظامی فردوسی را مرد غازی» نامیده است:

در آن جزوی که ماند از عشقبازی

سخن راندم نیت بر مرد غازی
                                (142/ 53)

وحید دستگردی غازی» را در این بیت به معنای معروف آن گرفته اند (← نظامی، 1378: 374 و نیز، ← نظامی، 1366: 786) که اگر چنین باشد؛ به مناسبت درونمایة رزمیِ شاهنامه و حماسه سَراییِ فردوسی بر او اطلاق شده است؛ امّا آیا شاعر حماسه سرا را به صرف نظم داستانهای پهلوانی، جنگجو آن هم با  واژه ای اصطلاحی یعنی غازی/ جنگاور دینی نامیدن می تواند دقیق باشد؟ یا اینکه غازی» در اینجا به معنای دیگر واژه یعنی معرکه گیر» به کار رفته و مراد نظامی از دادن عنوان مرد معرکه گیر» به فردوسی، هنگامه آرایی و شورانگیزی او در میدان سخن (معرکه سالار نظم و داستان سَرایی) بوده است؟

ج) خرده گیری بر فردوسی و شاهنامه

در برخی از منظومه هایِ پس از شاهنامه، از جهات و دیدگاههای گوناگون, بر فردوسی و شاهنامه ایرادهایی گرفته و تعریضهایی زده شده است. کلّیتِ این خرده گیری، بی در نظر داشتنِ انواع، علل و موضوعات آن، با چگونگی رویکرد فردوسی به سلف خویش، دقیقی، قابل مقایسه است که هم او را به عنوان رهبر» خود ستوده19 و هم از سستی سخنش انتقاد کرده است.20 پیروان و مقلّدان فردوسی نیز به سان  خود او, هم استاد و پیشگام خویش را بزرگ داشته اند و هم در مواردی بر او و سروده اش خرده گرفته و تاخته اند.

اسدی در مقدّمة گرشاسپ نامه پهلوان اصلی شاهنامه، رستم، را به سبب شکستهایش نکوهش می‌کند و گرشاسپ جهان پهلوانِ بزن بهادر و شکست ناپذیر منظومة خود را برتر و دلیرتر از او می‌داند:

ز رستم سخن چند خواهی شنود
اگر رزم گرشاسب یاد آوری
همان بود رستم که دیو نژند
سُتُه شد ز هومان به گرز گران
 زبون کردش اسپندیار دلیر
سپهدار گرشاسب تا زنده بود

گمانی که چون او به مردی نبود
همه رزم رستم به باد آوری
ببردش به ابر و به دریا فکند
زدش دشتبانی به مازندران
به کشتیش آورد سهراب زیر
نه کردش زبون کس نه افکنده بود
            (اسدی، 1317: 19/ 6- 11)

 

این تلقّی اسدی را به تعبیری می توان تقابل نگاه اساطیری با برداشت حماسی دانست. بدین معنی که او با ذهنیّتی اسطوره گرا و افسانه (عجایب المخلوقات) پسند جهان پهلوان واقعی را یلی می‌داند که به تنها, تنِ خویش از عهدة همة نبردهای سهمناک، پیروزمندانه برآید. این است که گرشاسپِ منظومة او بیشتر یک پهلوان اساطیری، فرازمینی و غول آسا یا ایزدگونه است21 در حالی که رستم چون زاده و بالیدة محیط حماسیِ» شاهنامه است, و حماسه در سنجش با اساطیر و افسانه های وهمناک به زندگی انسان خاکی نزدیک‌تر است, برخلاف گرشاسپِ اسدی یا سام در سام نامه، شخصیّتی اَبَر انسانی و غیرعادی نیست و صرف نظر از ویژگی ها، بن مایه‌ها و اغراقهایی که جزو ذات حماسه است, در بسیاری از حالات نظیر مهر و کین و سوگ و نیرنگ و عجز و ناله و همچون انسانی عادی تصویر می شود و دقیقاً از همین روی است که خواننده/ شنونده، رستمِ شاهنامه را بیشتر از گرشاسپِ اسدی می پسندد و با او احساس نزدیکی و اشتراک می کند. همة مواردی که اسدی به نشانة ضعف و زبونیِ رستم برشمرده، خصوصیّات طبیعی پهلوان روایت حماسی است که پیروزی و شکست را توأمان دارد. به نظر خالقی مطلق این قیاس اسدی سنجشی است دست کم از دید امروزی ما ساده لوحانه» (خالقی مطلق، 1362: 414)22

او در جای دیگر سربسته, به فردوسی اعتراض می کند که چرا روایات پهلوانی گرشاسپ را در شاهنامه نیاورده و موجب فراموشیِ آنها شده است:

به شهنامه فردوسی نغزگوی
بسی یاد رزم یلان کرده بود
 نهالی بُد این رُسته هم زان درخت
من اکنون ز طبعم بهار آورم

که از پیش گویندگان برد گوی
از این داستان یاد ناورده بود
شده خشک و بی بار و پژمرده سخت
مر این شاخ نو را به بار آورم
                    (همان، 20/ 16- 19)

 

دیدگاهی که اسدی بر مبنای آن به نقد پوشیدة فردوسی پرداخته است، به طور کلّی در قالب یک ویژگی عام در فرهنگ شاهنامه خوانیِ مردم ایران می گنجد و آن علاقه یا حتّی اعتقاد به ضرورتِ بودن/ گردآوریِ همة روایات ملّی- پهلوانی ایران در شاهنامه و به نام فردوسی است. به همین دلیل است که دست نویسهایی از شاهنامه وجود دارد که روایات بسیاری از منظومه های پهلوانیِ پس از فردوسی در آنها آمده و به تعبیر خالقی مطلق شاهنامة کلان» است (← خالقی مطلق، 1372: 167) ایراد این تصوّر سنّتی و به تبعِ آن، نظر اسدی این است که توجّه نداشته اند, فردوسی در نظم شاهنامه, پیرو منابع منثور خویش بوده و حتّی به دلایل مختلفی مانند حفظ وحدت موضوعی و رواییِ شاهنامه و پرهیز از پراکندگی داستانهای آن، در مواردی هماهنگ سازی روایات با موازین عقلانی و دینیِ زمان خود، نگرانی از پایان یافتن زندگانی و ناقص ماندنِ کار (تکرار تجربه و سرنوشت دقیقی) و از میان مآخذ خود و اخباری که احتمالاً در اختیار داشته یا می توانسته است به دست بیاورد، اقدام به انتخاب می کرده است.23

دربارة داستان مورد نظرِ اسدی, اگر این حدس را بپذیریم که روایات گرشاسپ در منابع فردوسی بوده و او از آنها آگاهی داشته است، به گمان نگارنده علّت حذف آنها از شاهنامه یکی نگهداشتِ نظم و وحدت داستانی شاهنامه بوده که با آوردن آنها هم بر حجم کتاب افزوده می‌شد و هم در بخشهایی از پادشاهی ضحّاک و فریدون روند روایات شاهنامه از مسیر ملّی خود بیرون می افتاد و به گزارش پهلوانی های فردی مشخّص می‌پرداخت؛ حال آنکه یکی از تفاوتهای شاهنامه در مقام حماسة ملّی ایران با منظومه های پهلوانیِ پس از آن, در این نکتة مهم است که شاهنامه اخبار پهلوانی را در قالب و بستر ملّی روایت می‌کند و مثلاً دلاوریهای رستم, همه به هدف دفاع از میهن و نظام شهریاری ایران است؛ ولی آثار دیگر پهلوان نامه‌هایی شخصی‌اند. برای نمونه, سفرهای گرشاسپ و فرامرز در جزایر هند و پرخاشگری های سام در چین و خاور زمین, هیچ نیّت ملّی- میهنی ندارد و لذا با هدف و ساخت داستانیِ شاهنامه مغایر است. دیگر اینکه حضور نمایان یلانی چون گرشاسپ و سام همچنان که پیشتر سایر پژوهندگان نیز متذکّر شده اند (← بهار، 1374: 99) شخصیّت و پایگاه پهلوانی رستم را کم رنگ تر می کرد و این با خواست و پسند فردوسی مطابق نبوده است. این را هم باید افزود که اگر فردوسی می‌خواست به روایات پهلوانان سیستان, غیر از رستم, بپردازد. طبعاً باید علاوه بر گرشاسپ، داستانهای سام و فرامرز و برزو و را نیز به نظم می‌کشید و در این صورت شاهنامه به جای مجموعة تقریباً منسجم و منظّمِ کنونی, تنها کشکولی از روایتهای پراکندة پهلوانی بود که اگر موجب نقد و اعتراض اسدی نمی‌شد, مسلمّاً از نظر محقّقان و منتقدان امروزی درخور انتقاد بود.

اسدی و ناظمان پس از فردوسی, به جای خرده گیری بر او, باید از فردوسی سپاسگزاری هم می کردند که با نسرودنِ اخبار ملّی- پهلوانیِ دیگر، موضوع و مجالی برای داستان سَرایی آنها باقی گذاشته است. نظامی هوشیارانه به این نکته و اجتناب آگاهانة فردوسی از طولانی شدن سخن (حفظ وحدت و نظم شاهنامه) توجّه کرده و در دیباچة شرفنامه گفته است:

اگر هرچه بشنیدی از باستان
 نگفت آنچه رغبت پذیرش نبود
دگر از پی دوستان زلّه کرد

بگفتی دراز آمدی داستان
همان گفت کز وی گزیرش نبود
که حلوا به تنها نشایست خورد
     (نظامی، 1378: 931/ 120- 122)

امّا خود او در جای دیگری از شرفنامه؛ ظاهراً از منظری دیگر به فردوسی اعتراض کرده است. در این دو بیت:

سخن سنجی آمد ترازو به دست
تصرّف در آن سکّه بگذاشتم

درست زراندود را می شکست
کزان سیم در زر خبر داشتم
                      (همان، 949/ 4- 3)

 

اگر چنان که احتمال داده‌اند منظور از سخن سنج»، فردوسی» و خواست از مصراع دومِ بیت نخست، نقد او بر هزار و چند بیت دقیقی باشد (← نظامی، 1378: 1196، توضیح وحید دستگردی؛ رستگار فسایی، 1372: 64) نظامی به فردوسی طعنه زده که چرا سخنان ارزشمند (درست زرِ) پیشرو خویش را نقد کرده و یادآور شده است که خود، لابد دربارة سلفش فردوسی، چنین کاری نخواهد کرد.

در همین منظومه (شرفنامه) نظامی در اشاره به معتقدات مذهبی خویش گفته است:

گهرخر چهارند و گوهر چهار
به مهر علی گرچه محکم پیم
همیدون در این چشم روشن دماغ
 بدان چار سلطان درویش نام

 فروشنده را با فضولی چه کار
ز عشق عمر نیز خالی نیم
ابوبکر شمع است و عثمان چراغ
شده چار تکبیر دولت تمام
                  (همان، 921/ 67- 70)

 

خالقی مطلق حدس زده است که نظامی در اینجا احتمالاً به شیعه مذهبیِ فردوسی تعریض زده و ضمن توجّه به بیت نامدار او در مدح امام علی(ع)24 در بیت دوّم، تأکید کرده است که برخلاف حکیم توس دوستدار ابوبکر و عمر و عثمان نیز هست (← خالقی مطلق، 1371: 663و664) نمونه ای دیگر از خرده‌گیری های عقیدتیِ نظامی بر فردوسی؛ ظاهراً این بیت از مخزن الاسرار است:

دیدنش از دیده نباید نهفت

کوری آن کس که بدیده نگفت
                            (همان، 8/ 55)

 

و در آن محتملاً با بیانی درشت به بیت مشهور دیگری از مقدّمة شاهنامه تاخته است (← مهدوی دامغانی، 1381: 539) بیتی که در چهار مقاله (ص78) بدگویان گواه اعتزال فردوسی دانسته‌اند:

به بینندگان آفریننده را

نبینی مرنجان دو بیننده را
                          (خالقی1/ 3/ 5)

 

از سایر مقلّدان فردوسی، میرزا محمّدعلی طوسی (معروف به فردوسی ثانی) در شاهنامة نادری تلویحاً از چشم داشت مادّیِ بیش از اندازة فردوسی از محمود انتقاد کرده است:

توقّع چو فردوسی ام نی ز شاه

که محکوم گردم بسی سال و ماه
         (باستانی پاریزی، 1372: 110)

 

انتقاد مبتنی بر این موضوع (تقدیم شاهنامه به محمود) در دو بیت از قاسمی گنابادی هم به نظر می رسد:

جهان را ساخت پر از درّ مکنون
ز دونی گر نبودی چون زبونان

چه حاصل زان که بودش همّت دون
نکردی آرزو کامی ز دونان
                     (یاحقّی، 1387: 61)

 

عبدالحسین میرزا از لشکریان عهد مظفرّالدین شاه هم در سالارنامه‌اش, ضمن احترام به پیشگامی و استادی فردوسی این ایراد را بر او گرفته که در ذکر اسامی شاهان و کسان ملّی ایران دچار سهو و تحریف شده و نام همة پادشاهان را به ترتیب نیاورده است:

در آن نامهایی که او گفته است
همان در زمانهای شاهان پیش
 نیاورده نام شهان را تمام

بسی سهو و تحربفها رفته است
بسی کرده تلفیق از کمّ و بیش
به ترتیب از ایشان نبرده است نام
                (رزمجو، 1381: 1/ 196)

 

این انتقاد باز ناشی از همان ویژگی سنّتی در شاهنامه خوانی؛ یعنی علاقه مندی به بودنِ همة اخبار ملّی- پهلوانی در شاهنامه و نیز بی توجّهی به مسألة استفاده و پیرویِ فردوسی از مآخذ منثوری است که طبعاً نمی توانسته شامل همة گزارشهای متنوّع تاریخ روایی( با تمام اختلافها در جزئیّات) باشد.

یکی از تلقیّات گوناگون دربارة شاهنامه در فرهنگ ایران، انتقاد از درونمایة به اصطلاح مغانة (ایرانِ پیش از اسلام) آن و برتری دادن داستانهای دینی- مذهبی و منظومه‌های مربوط به این نوع روایات بر آن است. پیشینة این گونه تقابل یا حدّاقل منشأ به وجود آمدن این تصوّر در ادوار سپسین به صدر اسلام می رسد که نضر بن حارث با بازگویی داستان رستم و اسفندیار در پی اسلام ستیزی و انصراف مردم از قرآن و سخنان پیامبر(ص) بود (← امیدسالار، 1378: 93- 112) برپایة همین دیدگاه است که شیخ ابوالقاسم کرّکانی/ کرّگانی در داستانها به دستاویزِ اینکه فردوسی مادح کافران و گبران بوده است، بر جنازة او نماز نمی‌گزارد و واعظ طبرانی مانع از به خاک سپرده شدنش در گورستان مسلمانان می‌شود و باز از همین روی است که قزوینی رازی در کتاب معروف النقض بر راویان داستانهای شاهنامه تاخته و آنها را بازمانده و پیرو بدعت بنی امیّه و بنی مروان, در وضع و نقل روایات رستم و سهراب و اسفندیار و زال و به منظور انکار شجاعت حضرت علی(ع) دانسته است (← محجوب، 1381: 1214) قاضی برهان الدین ابونصر مسعود بن مظفّر در حدود (608ه.ق) انبیانامه» را در برابر شاهنامه سروده (← محیط طباطبایی، 1369: 364- 366) و شیخ حسن کاشی, شاعر شیعی سده های 7و8 هجری در کتاب تاریخ محمّدی، شاهنامه را قصّة مجاز» و گنه نامه» خوانده و از نقل آن برمسلمانان پرهیز داده است. او به دوستداران منظومه های فارسی سفارش کرده که به جای شاهنامه، اخبار پیامبر(ص) و امامان(ع) بخوانند (← جعفریان، 1378: 120و121)

خرده گیری بر شاهنامه و ردّ و نقدِ آن, از این منظر در شماری از منظومه های دینی و تاریخیِ پس از فردوسی نیز دیده می شود و کهنترین شاهد آن در علی نامة ربیع است که آشکارا، شاهنامه را مغ نامة» آکنده از هزل و فسوس نامیده و خواندن آن را تدبیر کینه‌ورزان برای تباه کردن سخنان و احوال مردان دین دانسته است. ابیات زیر از سال (482ه.ق) قدمت این گونه خرده‌گیری بر شاهنامه و به طورکلّی پندار تضادّ عناصر/ داستانهای ملّی و دینی را در ذهن و زبان برخی از فرهیختگان ایرانی بخوبی نشان می دهد:25

به شهنامه خواندن مزن لاف تو
تو از رستم و طوس چندین مگوی
که مغ نامه خواندن نباشد هنر
.به شهنامه خواندن بپرداختند
بکردند این حیله اصحاب کین

. ز شهنامه [و] رستم و گیو و طوس
. اگر چند بُد رستم او مرد مرد

. ز شهنامه و رستم و گیو و طوس
علی نامه خواند زفان خرد

نظر کن در آثار اشراف تو
در این کوی بیهوده گویان مپوی
علی نامه خواندن بود فخر [و] فر
کسانی که این مکر برساختند
نه ضایع شود گفت مردان دین
                                (برگa82)

شنیدی بسی زرق و هزل و فسوس
چو گردی بُدی با علی در نبرد
                               (برگa129)

سخن نشنود وین مگر بر فسوس
که تا زو به هر دو جهان برخورد
                             (برگb0)

 

سَرایندة یوسف و زلیخا- که احتمالاً ناظمی به نام شمسی است و تا مدّتها به نادرست، فردوسی دانسته می شد26- در مقدّمة منظومة خویش در 29 بیت از زبان فردوسی, سخن گفته و از شاهنامه سَرایی (نامه های دروغ به تعبیر سَراینده) اظهار پشیمانی کرده و راه راست و سخنان درست را نظم اخبار پیامبران شمرده است. سؤال این است که آیا انگیزة ناظم, از انتساب چنین سخنانی به فردوسی (و به بیان عامیانه: حرف در دهان او گذاشتن) تبرئة وی از گناه مدح گبرکان و به زعم خویش، دفاع از فردوسی در محیط متعصّب زمان خود بوده است یا او نیز به تأثیر از اندیشة تقابل مسائل ملّی و دینی و ترجیح موضوعات دینی بر روایات پهلوانیِ ایرانی، در پی تخفیف شاهنامه و کسان آن برآمده است؟ نمونه‌هایی از ابیات او در اینجا آورده می شود:

از آن تخم کشتن پشیمان شدم
نگویم کنون نامه‌های دروغ
. بر این می سزد گر بخندد خرد
که یک نیمه از عمر خود کم کنم
. دو صد زان نیرزد به یک مشت خاک
چه باشد سخنهای برساخته
ز پیغمبران گفت باید سخن

زبان را و دل را گره برزدم
سخن را به گفتار ندهم فروغ
ز من خود کجا کی پسندد خرد
 جهانی پر از نام رستم کنم
که آن داستانها دروغ است پاک
شب و روز اندیشه پرداخته
که جز راستیشان نبد بیخ و بن
  (فردوسی، 1369: 34- 36/ گزیدة 31-59)

نوری اژدری، فردوسی را ستایندة کافران خوانده و محتوای منظومة خود را از نظر پرداختن به شخصیّتی واقعی و مسلمان (غازان) برتر از شاهنامه معرّفی کرده است:

به شهنامه فردوسی ار کرد یاد
گر او پیش از این کافران را ستود

شهان را چو کیخسرو و کیقباد
به ممدوح بر وی مرا فخر بود
         (نوری، 1381: 26/ 295و298)

مشابه این تعریض (مادح کافران) در بیتی از قاسمی گنابادی هم دیده می شود:

اگر گفت فردوسی نامدار

حکایات جمعی ز دین بر کنار.
         (باستانی پاریزی، 1372: 104)

آشوب هندی که دو بیت مشهور امّا برافزودة ز شیر شتر خوردن و سوسمار/ عرب را به جایی رسیده است کار.»27 او را به خشم آورده بوده است؛ از سر تعصِب تازی گرایی، فردوسی را مغ مغ نسب» و گبر آتش پرست» نامیده که ز اسلام بیگانه با کفر خویش» بوده و آن سخنِ منسوب به او در نکوهش اعراب کفر» است (برای این نکوهش نامه ← ریاحی، 1372: 464و465)

باذل مشهدی اثر خویش را به دلیل درونمایة مذهبی آن بالاتر از شاهنامه و منظومه‌های دیگر به شمار آورده است:

برآمد چه تیغ علی از نیام
بر آن نامه ها یافت بالاتری

نه گرشسپ ماند و نه رستم نه سام
شدش نام از آن حملة حیدری
                        (باذل مشهدی: 6)

 

راجی کرمانی نیز معتقد است که از آن همه حکایات رزم و بزم در شاهنامه, فقط سه بیت به کار فردوسی می آید (← راجی، 1383: 2/ 3و4/ 4156- 4166) و آن همان ابیات مدح امام علی(ع) است که پیشتر در بررسی داستان آمرزش و بهشتی شدنِ فردوسی ذکر شد. او در جای دیگر به خوانندگان توصیه می کند:

ز دستان رستم فراموش کن

خدا را از این داستان گوش کن
                 (همان، 1/ 179/ 3407)

این تصوّر که شاهنامه در برابر محتوای منظومه های دینی؛ بویژه مثنوی های مربوط به حضرت علی(ع) بهایی ندارد, تنها ویژة سَرایندگان این آثار نیست و در میان برخی از ادبا و تذکره نویسان هم رایج است. برای نمونه والة داغستانی با اینکه حملة حیدری را به لحاظ هنر سخنوری در برابر شاهنامه چراغ پیش آفتاب» می‌داند؛ ولیکن بر این باور است که نظر به رتبة معنوی که مشتمل است بر غزواتِ علی بن ابی طالب علیّه السلام صد هزار شاهنامه به بهای یک بیتش نمی ارزد» (واله داغستانی، 1384: 1/ 413)

در موضوع مورد بحث (ترجیح منظومه های دینی بر شاهنامه) ابن حسام خوسفی معتدل‌تر از همة سَرایندگان منظومه های دینی است و از این نظر در نقطة مقابل ربیع قرار دارد. او نه تنها برخلاف ربیع و ناظم یوسف و زلیخا به نکوهش و خوارداشت شاهنامه نپرداخته است؛ بلکه در پایان منظومه که موضوع مذهبی منظومه اش را ارزشمندتر از داستانهای شاهنامه می‌داند، بیانش پوشیده و همراه با احترام مجدّد به طبع توانای فردوسی است:

اگر طوسی از شاهنامه سخن
سخن در بلندی به جایی رساند
ولی نامة من به نام علی است

به آرایش رستم افکند بن
که اندیشه از درک آن بازماند
می صافی من ز جام علی است
 (خوسفی، 1382: 315/ 4916- 49)

 

از صاحبان منظومه های تاریخی، فتحعلی خان صبا در شهنشاه نامه ضمن اشاره به رنج و هنر شاعریِ فردوسی، کوشش او و نظامی را به دلیل پرداختن به اخبار مغان, بیهوده و سزاوار سرزنش دانسته و در مقابل به سان نوری اژدری, منظومة خویش را از آن روی که گزارش احوال فتحعلی شاه قاجار و اخبار روزگار اوست, مهم تر از شاهنامه و آثار نظامی شمرده است. در این منظومه نیز مغ نامه» بودنِ شاهنامه مبنای خرده گیری شاعر است:

نراند سخن مرد دانا شگفت
. سزد گر روانشان بود در فسوس
اگرچه ز هر در بسی برده رنج
ولی سر به سر بیهده رنجشان
. یکی زنده کرد آیت زند را
به خود راه بیغاره باید گرفت
چه استاد گنجه چه دانای طوس
ز پرمایه گوهر پراکنده گنج
نه جز بهرة اژدها گنجشان
ستایشگر آمد مغی چند را
              

شعر دانشجویی؛ از تهدید تا فرصت

گزیده ای از شعرهای احمدشاملو

«ادبیات ضعف» در کجا ریشه دارد؟

فردوسی ,شاهنامه ,← ,بیت ,کرده ,هم ,است که ,فردوسی و ,را به ,است ← ,پس از ,پژوهشی میراث مکتوب ,دربارة الحاقی بودنِ ,خطیبی، ابوالفضل بیتهای ,مرکز پژوهشی میراث

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خاطرات یک دانشجو قایق کوچک من ...